روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشهای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد، شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقهاش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج با دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس میکند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت: اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد؟
شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود.
شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته است؟ تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است، این ربطی به دخترک ندارد! هر کس دیگری هم جای دختر بود، تو این آتش عشق را به سمت او میفرستادی. بگذار دختر برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست؛ مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دختر اگر رفت با رفتنش پیغام دادکه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند.
وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد. او یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما (با عنوان “چگونه شخصیت سالمتر بیابیم؟” در ترجمه فارسی) در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزو یکی از بالاترین فروش کتابها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.
برایت آرزو مىکنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید …… ویکتور هوگو
.
.
.
من نمیگویم هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم باید بار دوم هم نگاه کرد. ویکتور هوگو
.
.
.
در زندگی یک مرد ۲ روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد. ویکتور هوگو
.
.
.
خوشبخت کسی است که به یکی از دو چیز دسترسی دارد : یا کتابهای خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند. ویکتور هوگو
.
.
.
هرگز در میان موجودات مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده کرکس نمیشود. این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست جز آدمیان. ویکتور هوگو
.
.
.
تمام جهنم در یک کلمه وجود دارد:تنهایی. ویکتور هوگو
.
.
.
خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست. ویکتور هوگو
.
.
.
کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی توانند دوست بدارند. ویکتور هوگو
بیشتر مردم منتظر فرا رسیدن سال نو هستند
تا دوباره به عادت های کهنه مشغول شوند .
(پائولو کوئلیو)
.
.
.
بخشودن کسی که به تو بدی کرده
تغییر گذشته نیست ، تغییر آینده است
(گاندی)
.
.
.
در جهان تنها دو گروه از مردم هستند که هرگز تغییر نمییابند :
برترین خردمندان و پستترین بیخردان !
ارنست همینگوی
.
.
.
شاید شما نیز اصطلاح هوش هیجانی را شنیده باشید. هوش هیجانی مدت کوتاهی است که کشف شده است و دانشمندان به تازگی به اهمیت آن پی برده اند. در برخی اوقات هوش هیجانی می تواند از هوشی که با نمره ای به نما IQ محاسبه می شود ، مهم تر باشد.
در این مقاله ابتدا هوش هیجانی را بررسی می کنیم تا شما داوطلبان با آن بیشتر آشنا شوید؛ سپس کاربرد هر یک از نکات گفته شده در مقاله را برای شما بیان می کنیم.
هوش بهر یا هوش هیجانی کدامیک عامل موفقیت هستند؟,مطلب روانشناسی هوش
با توجه به پیشرفت روزافزون دانش و فناوری و اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسائل و مشکلات پیچیده عصر فناوری، شناخت همه جانبه توانمندیهای روانشناختی، اهمیتی ویژه یافته است.
در این میان عواملی که در موفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشویی و ... دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه و مطالعه قرار گرفتهاند. نکته شایان ذکر این است که بر خلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، هوشبهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمیکند. مشاهدات و مطالعات حاکی از ان است که بسیاری از افراد که دارای IQ یا هوشبهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ... ندارند.
این موضوع منجر به مطرح شدن این پرسش شده که چه عوامل موثر دیگری در کنار هوشبهر تعیین کننده هستند؟
این پسرای که میگن هر دختر دهه شصتی با آهنگ یه حلقه طلایی رقصیده! اینا همونایی هستن که توی عروسیا با کاپشن چرمشون با آهنگ جونی جونم از خود بی خود میشدن و طول مسیر تالار رو میلرزوندن
مامانم : افطار چی میخوری ؟
من : مدرسان شریف
مامانم : چی ؟
من : مدرسان شریف
مامانم : کجا ؟
من : مدرسان شریف
بعد 2ساعت میگم افطار چی درس میکنی مامان ؟
مامانم : بیست و نه دوتا شیش …
.
.
یکی از ترسای توی بچگیم این بود که آشغال که از پنجره ماشین میندازم بیرون نره روی شیشه ی ماشین عقبی جلوی دید راننده را بگیره اونم بخوره به یه ماشین بعد آتیش بگیره و همه بترکن …
یه همچین ذهن روان پریشی داشتم من !
.
.
از تفریحات هر پدر و مادرى اینه که بگى کجات درد میکنه و اونام واست علتشو تشخیص بدن !
صداى تلویزیون براى هیچ پدرى استاندارد خاصى نداره ، هرچقدر هست باید یه خرده کمتر باشه !
.
.
تاپ تاپ خمیر
شیشه پر پنیر
دست کی بالا ؟
مدرسان شریف !!!
تلفن 29 دوتا 6 !
.
.
عشق مثل بستنى سنتیه ، البته فقط چون هوس کردم وگرنه قبلنا شبیه پاستیل بود !
.
.
آدم باید یک "تو” داشته باشه که هروقت از همه چی خسته و ناامید بود بهش بگه : مهم نیست که قشنگ نیستی ، قشنگ اینه که مهم نیستی بعد اونم قهر کنه پاشه بره پی کارش بابا جمع کنید کاسه کوزتونو اعصاب ندارم !
.
.
عشق را از هر طرف که بخوانی همان …
ببخشید مثل اینکه ر.ی.د.م !
.
.
دخترها وقتی ازدواج میکنن یه دغدغه دیگه به دغدغه هاشون اضافه میشه و اونم اینکه حالا شوهرم چی بپوشه ؟
یارو تا دیروز توی خونه شون نمیزاشتن چایی بخوره که یه وقت شب سیل نیاد حالا به ما که رسیده میگه : قهوه ، فقط تلخ باشه پیلیززز …
.
.
یه عده هستن همیشه منتظرن یکى مریض بشه بهش بگن تقصیر خودته !
اینارو باید بندازی توی گونی از سقف آویزون کنی با چوب بیسبال بزنیشون …
.
.
مثل این شوفر اتوبوسا یه فلاسک چایی گذاشتم پایین میز کامپیوتر همینطور که نگام به مانیتوره خم میشم میارمش بالا … انگار قراره ماشین از جلو بیاد !
.
.
به این دو دسته افراد کار نداشته باشین ، طفلیا دست خودشون نیست :
یکی اونا که سوالی می پرسن که جوابش رو می دونن و دومی اینا که طبقه اول تا همکف رو با آسانسور میرن !
.
.
بچه بودم بعضی وقتا به عروسکام انقد زُل میزدم تا مچشونو حین تکون خوردن بگیرم !
یه همچیم آدم خجسته و شیرین العقلی بودم من …
میدونی فرق کچل با هواپیما چیه ؟
کچل که فرق نداره ، هواپیما هم نکته کنکوریه به درد شما نمیخوره !
.
.
از وقتی رفتی، شارژارو خوراکی میخرم میخورم و زمانایی که باهات صحبت میکردم رو میشنم سریال میبینم !
یه حالی میده که نگو !
همش که نباید آدم افسرده بشه …
.
.
من از صمیم قلب معتقدم که اون بیرون، تو این فضای لایتناهی، یه جایی، تو یه کهکشانی، یه سیاره ای هست که توش نه جنگ هست نه ظلم نه فقر نه جهل نه غم نه آب نه اکسیژن نه موجود زنده …
.
.
دیدید این فیلمارو که بچه گم میشه وقتی پدر مادرش پیداش میکنن نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه میکنن ؟؟؟
والا ما که بچه بودیم گم که میشدیم بعد از اینکه پیدامون میکردن نیم ساعت کتک میخوردیم ؛ بعضا از ترس پیدا شدن اشک میریختیم …
.
.
تا حالا شده نصف شب بری سر یخچال و بدون اینکه چیزی بخوری زل بزنی به یخچال و بگی فقط اومدم خودتو ببینم ؟
.
.
میخوای به یه نفر لطف کنی ؟
شب که خوابه یه بالشتو بگیر جلو کولر بیار بزار زیر سرش …
.
.
ﻣﻦ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﻬﻤﻪ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل ولی بجاش مهم تر از همه پوله که باید داشته باشیم که اونم ندارم ولی ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﯾﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﮔ.ﻬ.ﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ هیچکس ﻧﺪﺍﺭﻩ !
.
.
مثل اینکه نیمه ی گمشده من اینقدر گوگولی مگولیه که همش موش میخورتش کصافطو هی گم و گور میشه …
.
.
تو فرهنگ ما ایرانی ها احترام گذاشتن به سه گروه بسیار واجبه :
والدین
معلمین
راننده ی نیسان آبی
.
.
دخترخانما خدمنتون عارضم که هروقت مخاطب خاصتون شمارو بدون آرایش دید و فرار نکرد بدونین که دیگه اون رابطه جا افتاده و عشقش واقعیه !
شما آقا پسری که ابروهاتو ور میداری که خوشگل بشی، فقط با یه ابرو ورداشتن که خوشگل نمیشی، باید رژ بزنی، دامنم بپوشی که ناز بشی!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
الهی ! به مردان در خانه ات / به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنانکه در بچه داری تکند / یلان عوض کردن پوشکند
به آنانکه باذوق و شوق تمام / به مادرزن خود بگویند: مامان
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
بابام به مامانم سپرده جمعه ها هفت صبح بیدارش کنه؛ بگه “امروز جمعه است ، بگیر بخواب!” به حق چیزای نشنیده!!!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟ چون معمولا باید در روان درمانی به دوران
کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خودش خط بکشد.
“سینکلر لوییس”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مردها جنگ را دوست دارند چون بخاطر جنگ ظاهری جدی پیدا میکنند و این تنها چیزیست که نمیگذارد زنها بهشان بخندند. “جان رابرت فاولز”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
جوک مردان فمینیستی خنده دار
عوض کردن شوهر فقط عوض کردن مشکل است. “کاتلین نوریس”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
اگر در دنیا فقط یک زن بد وجود باشد همه ی مردها تصور می کنند زن آنهاست. “ضرب المثل روسی”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مرد مثل همان خروسی است که خیال می کند خورشید تنها برای این طلوع می کند که صدای قوقولی قوقوی او را بشنود. “جرج الیوت ”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دقت کردید تمام بیچارگی زلیخا از روزی شروع شد که؛ یوسف را به غلامی قبول کردند.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
زن بدون مرد مثل یک ماهی بدون دوچرخه است!
“گلوریا استاینم ”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
خدایا در آفرینش مردها کیفیت را فداى کمیت نکن
کمتر خلق کن ولى آدم خلق کن!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مردها را باید کشت
جور دیگر باید زیست …
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
وقتی خدا حوا رو آفرید چی گفت؟
“کار نیکو کردن از پر کردن است”
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
به رفیقم که تازه ازدواج کرده میگم مهریه چند تا سکه نوشتی؟ میگه: فلان تا(مثلا هزارتا) میگم اوووووه چقدر زیاااااد! ولی خب عیب نداره، همین که بهت زن دادن خودش خیلی خوبه!
روزی مریدان گرد یکدیگر جمع شده و در حضور شیخ مسابقه ای به راه انداخته بودند بس عجیب !
که هرکس بتواند با قدرت "باد معده" خود بطری شراب را از روی میز به زمین اندازد برنده بیلاخ طلایی شود !
مریدان یک به یک شانس خود را امتحان بکردندی. اما دریغ از حتی اندکی تکان در بطری !
شیخنا (خ.ف) (که در هیئت ژوری حضور داشت) با مشاهده این وضع اَسف ناک مریدان را به کنار زده و در پوزیشن مخصوص قرار بگرفت و خود، راه رسم کار را به مریدان نمایاند !
چو بادش برون شد در آن دشتِ باز ... خروش از خم چرخ چاچی بخاست
این گونه بود که نه تنها بطری، بلکه خشتک های مریدان یک به یک همچون پرچمی برافراشته در باد شد... گویند صدای این انفجار به قدری عظیم بود که "Rejeb Ivedik" در سرزمین ترکستان آن را شنیده و مدهوش گشته بود...!!!
*************************
چند روز پيش رفتم بانک بانکم خلوت بود يه نفر قبل من اومده بود پول بگيره نزديک 25 ميليون پول .
همشم 2 تومني 5 تومني 10 تومني (هزاريا) منم شيطونيم گل کرد الکي گوشيرو گرفتم زير گوشم گفتم:
ممد سريع موتورو بردار بيا جلو بانک ...
خودمم رفتم تو ماشين نشستم
يارو از بانک بيرون نميومد d: (واقعی برای خودم بوده تا نیم ساعت داشتم میخندیدم)
********************************************
خخخخخخخخخخخخ چیست؟
تیکاف غضنفر به مدت ۱۰ ثانیه قبل از تف کردن !
.
****************************************
چندتا عمه ی پیر دارم همیشه توی عروسی ها میان سیخونک میزنن تو پهلوم در گوشم میگن:
بعدی تویی، بعدی تویی
البته دیگه اینکارو نمیکنن…
چون توی ختم ها منم باهاشون همین کارو کردم… ***********************************
(حلزون اگر از روی لبه تیز تیغ هم رد بشه آسیبی نمیبینه!)
این جمله رو روزی هزاربار میشنوم!
گفتم 1 بار امتحان کنم, حلزونو گذاشتم رو تیغ از وسط نصف شد مُرد!
دارم فک میکنم تیغش تیز بود یا حلزونش شل بود؟! *************************************************** نصیحت یک داغ دیده:
هرگز به رنگ آبی و قرمز شیر توالت اعتماد نکنید!(من هنوز داغدار ان حادثه ام) ******************************
یکی از فانتزیام اینه که یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم، بعد هروقت سردرد داشتمو یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم: "چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی..."
بعدم چندتاشو بخورم بگم: آآآآآآه :|
لامصب،عنده کلاسه!"
************************************
روزی مریدان نزد شیخ رفتند و از او پرسیدند:
یا شیخ! فیلترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند؟
شیخ نگاه معنی داری به آنها کرد و فرمود:
هیچکدام! چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن تر است!
مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند:
یا شیخ! از فیلترینگ بدتر چیست؟
شیخ فرمود: مشاهده این لینک تنها برای اعضا سایت امکان پذیر است. برای ثبت نام اینجا کلیک کنید!
بعد از این سخن مریدان نعرهها زدند و گریبان پاره کردندی و لپ تاپ های خود را به زمین کوبیدندی، فغان كشان به رشته كوهای آلپ پناه بردندی!!"
***********************************************
اونایی که قراره دو سال دیگه کنکور بدن توجه کنن!!!!!
.
.
.
.
اون موقع ماه رمضونه,بدبختا کیک و ساندیستون پرید :))))"
******************************
آقا جاتون خالی، رفتیم جهنم
بهم میگن 362/76 رکعت نماز بدهکاری!
میگم : 362 رکعت قبول ولی اون 76صدم واسه چیه ؟
میگن تعداد نمازهای خونده ضربدر سینوس زاویه انحراف از
قبله هست"(توهین نباشه فقط شوخی بود برای خنده)
***********************
مامانم که شیشه پاک کن میخرید ،
لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم
این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !" ((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
خواهر و برادر دوقلویی بودند که باهم زندگی میکردند. هردو به پای هم نشسته و ازدواج نکرده بودند و از دار دنیا یک مادر پیر داشتند که تازگیها او را هم از دست داده بودند. خواهره معلم بود و برادره توی تنها روزنامهی شهر کار میکرد و گاهگداری خودش هم چیزی مینوشت.
مثل هر روز عصر برادره صندلی تاشویش را گذاشته بود لب باغچه و منتظر بود که خواهرش با سینی چای بهاش ملحق شود تا بنشینند و راجع به داستان تازهاش باهم گپ بزنند.
جایی که زندگی میکردند یکساعتی با دریا فاصله داشت، چندساعتی با دشت، و بیخ گوششان کوهی بود با قلهای سر به فلک کشیده. برای همین آسمان بالا سرشان همیشه جبههی برخورد هواهای مختلف بود و چون هوا آنجا حرف اولوآخر را میزد، همهچیز غیرقابل پیشبینی از آب درمیآمد. شاید از همینجا بود که خواهره داستان تازهی برادره را مثل تابستانی میدانست که ناگهان وسطش برف آمده باشد.
باری، زمان ابتدا و انتها ندارد و زندگی قصهایست که همیشه در زمان حال اتفاق میافتد.
میگوید: «مامان راست میگفت. ما همیشه خوششانس بودیم چون هنوز کنار همایم.»
خواهره میگوید: «بله، اما هرچی فکر میکنم چیزی که بشه تعبیر به خوششانسی کرد، نمیبینم.»
برادره جواب میدهد: «بله، منم چیزی پیدا نمیکنم.»
خواهره میگوید: «مثل زندگی همهی پیردخترا و پیرپسرا.»
و لبخند تلخی میزند.
برادره میگوید: «اما من راضیام. شکل دیگهای از زندگی برام قابل تصور نیست.»
خواهره سر به آسمان، میخندد: «من بعضی وقتها فکراییبه سرم میزنه. شاید بهتر باشه بگم خیالاتی میشم…»
برادره میگوید: «بذار حدس بزنم. مثلا تو ازدواج کرده بودی و من که داییِ بچههات بودم وروجکها الان از سروکولم بالا میرفتن.»
خواهره به طعنه میگوید: «اونوقت منم عمهی بچههات بودم. دیگه فرصت نمیکردیم اینجا کنار بوتههای لالهعباسی بشینیم و دمکردهی بابونه بخوریم و از داستان تازهات حرف بزنیم.»
برادره میگوید: «همهی این کارا ارزشش روداشت، مگه نه؟»
و تند میشود: «بدم میآد از آدمایی که موقع حرفزدن یه جای دیگه رو نگاه میکنن.»
فکر میکند خیسی باید از نم دیوار باشد که آجرها جلوی چشمش پرپر میزنند.
خواهره میگوید: «چرا نمیگی از ترس و تنهایی چسبیدیم به هم؟»
میشنود: «تو که بیشتر میترسیدی. زمستانها مینشستی توی دهلیز و برای کفشهای یخزده گریه میکردی.»
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شخصی و آدرس raha-.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.